کدوم کار بهتره؟ (دفتر دوم)

بسم الله الرحمن الرحیم

در دفتر قبل مقدمه‌ای را محضرتان عرض کردیم که توصیه میکنم اگر آنرا مطالعه نکردید حتما مطالعه نمایید. ارجاع به دفتر اول

قرار بر این شد در دفتر دوم بحث ما در مورد مبانی اسلامی در مورد فعالیت هایی که میخواهیم در حیطه اجرا بگذاریم آغاز گردد.

اگر بخواهیم یک نظریه را مبنای خود قرار دهیم قبل از آن لازم است آنرا با مبانی اسلامی تطبیق دهیم اگر سازگار بود مورد قبول است اگر نه که باید آنرا نادیده گرفت یا اگر اشکالش جزئی است و میتوان رفع نمود درصدد رفع و تطابق آن با مبانی برمیآییم تا تایید شود.

شاید این سوال مطرح باشد که چرا اصلا باید با مبانی اسلامی آنرا تطبیق دهیم؟ در پاسخ به این پرسش سخنم را با مقدمه‌ای آغاز میکنم. دو دسته نگرش به عالم وجود دارد؛

  1. نگرش الهی
  2. نگرش مادی

اگر بخواهیم به صورت خیلی ساده نگرش الهی را تعریف میکنیم میگوییم: افرادی که از نگرش الهی تبعیت میکنند بر این باور هستند که ماورای ماده وجود دارد که شناخت آنها برای ما میسر است به عنوان مثال انها قبول دارند که ورای این جسم و جسد، روحی وجود دارد که مقوم ذات است که وجودش وجه تمایز انسان هاست و این روح همان جوهر است بگذریم…. 🙂 آنها پذیرفته‌اند خدایی هست، بهشتی هست، دوزخی هست، این افراد اگر پولی خرج را کنند یا از یتیمی دفاع کنن و یا اگر حق مظلومی رو از ظالم بگیرند ناراحت نیستند چون پولیشان را از دست نداده‌اند و کارشان مرضی رضای حق بوده و اگر در این دنیا هم جزا داده نشد سرای آخرتی هست، خدایی و میزانی هست، مرگ و دوزخی هست، اگر حق کسی ظلمی شود و و حقش در دنیا ادا نشد در آخرت جبران میشود.

اما در نگرش‌مادی، انسان مادی‌نگر فقط خود را می‌بیند و به اطرافیانش هم هیچ توجهی ندارد، نه خدایی و نه ماورای ماده هیچ یک را قبول ندارد، چیزی بنام دوزخ و بهشت را اصلا نمیشناسد که بخواهد برای آن سرا زحمتی بکشد یا توشه ای ذخیره کند، گویا زندگی خود را منحصر در همین چند صباح دنیا میپندارد.

سخنی از استاد شهید، آیت الله بهشتی (رحمه‌الله‌علیه):

مادی گری و اقتصادزدگی چنان در انسان عصر ما ریشه دوانده که او را به صورت یک ماشین تولید و مصرف درآورده، یا در حد قوت لایموت یا در طریق دست یابی به زندگی مجهز و لوکس و وسایل تفننی هر چه لوکس تر، و این وضع چنان همه گیر است که زندگی بیشتر انسان های زمان ما، از هر نوع محتوای ارزنده دیگر تقریبا خالی شده است.

انسانی که یک روز کرامت خود را در آزادی و آزادگی می‌یافت و در این راه جان فدا می کرد، اینک غلام حلقه بگوش تولید و مصرف شده و همه آزادمنشی های خود را به پای این بت زمان قربانی کرده است.

هر قدر پیشرفت تمدن مادی بیشتر شده، نیازمندی های مصرفی انسان نیز رو به فزونی گذارده و راه های تأمین این نیازمندی‌ها، پیچیده تر شده تا آنجا که بسیاری از مردم، سلامت جسمی و اخلاقی خود را هم در این راه فدا می‌کنند. در جامعه ماده‌گرای امروز همه ارزش‌های عالی انسان به تدریج کنار نهاده شده یا می‌شود و همه چیز، حتی ارزش‌های اخلاقی، تنها در حدود ملاحظات مادی اعتبار و ارزش پیدا کرده است. در بیشتر نقاط دنیا زیربنای واقعی تعلیم و تربیت همین ملاک‌های مادی و اقتصادی، و جهت اصلی برنامه‌های تربیتی و تعلیماتی ساختن انسان‌هایی شده است که بازده اقتصادی بیشتری برای جیب دیگران یا احیاناً جیب خود داشته باشند. «چیز در خدمت اقتصاد و لذائذ مادی وابسته به آن» شعاری است تقریباً حاکم بر اندیشه همگان، از مردم عادی گرفته تا به اصطلاح «برجستگان و نخبگان »، دارندگان تخصص های عالی، علمی و فنی، سیاستمداران، نویسندگان، اندیشمندان و هنرمندان. و کار بدانجا کشیده که حتی بسیاری از دست اندرکاران مسائل عالی معنوی هم از تأثیر جاذبه های مادی و اقتصادی مصون نمانده‌اند و تبلیغ و نویسندگی دینی پررونق در برابر پاداش مالی و مادی بیشتر مبادله می شود. این وضع لازمه طبیعی فلسفه های گوناگون مادی رایج در زمان ماست.

وقتی دائماً به انسان تلقین کنند که او یک حیوان اقتصادی بیش نیست، وقتی با تبلیغ شبانه روزی غنای اقتصادی و افزایش امکانات گوناگون مادی را تنها معیار خوشبختی و تنها نشانه پیشرفت یک ملت یا گروه یا طبقه قلمداد کنند، وقتی شب و روز، بیخ گوش ها و در برابر چشم ها همواره از کیمیای پول، معجزه پول، مشکل گشایی پول و خروارها پول صحبت کنند که از راه شانس یا از طریق غارت مستقیم و غیرمستقیم هم نوعان بدست آید و در راه ارضای مبتذل ترین خواسته‌های حیوانی صرف شود، خودبه خود انسان ها، یا بهتر بگوییم، انسان نماهای عصر ما به «جانوران حریصی» تبدیل می شوند که شب و روز بی امان و از هر راه شده، در پی  پول درآوردن برای مصرف کردن در راه لذت جویی های مادی هر چه بیشتر باشند، غلامان حلقه به گوش تولید و مصرف شوند، زندگی آن ها از هر نوع محتوای عالی و ارزنده دیگر که برازنده انسان و انسانیت است خالی شود و یکسره به پوچی و ابتذال گراید .

حال که این دو نگرش مشخص شد سوالی مطرح می‌شود که آیا هیتلر یا صدام که هزاران نفر را کشتند یا کسی که باعث قتل نفس چندین نفر میشود چگونه باید قصاص شود؟ بحث قصاص، جان در برابر جان بود ولی حال که متعدد شده است چگونه میتوان این مسئله را حل کرد؟ طبق توضیحات با نگرش الهی براحتی میتوان این مسئله را حل کرد؛ «کیفر و پاداش الهی در روز قیامت» ولی نمیدانم این مسئله را یک مادی‌نگر چگونه میخواهد با خود و جامعه‌اش حل کند.

چون ما نگرش الهی داریم، برای مبانی الهی-اسلامی سه زیر مجموعه در نظر میگیریم که میتوان نام آن را «حجت» گذاشت.

1- کتاب
2-سنت
3- عقل

در کتاب و سنت، خط قرمزی مطرح است به نام «حلال» و «حرام» . 

طبق سخن حضرت صادق (علیه‌السلام): حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أبَداً إلَى یَوْمِ الْقِیَمَهِ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أبَداً إلَى یَوْمِ الْقِیَمَهِ. لَا یَکُونُ غَیْرَهُ وَ لَا یَجِى‏ءُ غَیْرُهُ‏». (کافی، ج 1، ص 58)

همانطور که قبلا هم عرض شد، در هر روز و هر ساعت و هر دقیقه مسئله یا مسائلی برایمان پیش می‌آید و تصمیماتی میگیریم، گاهی این مسئه یک تصمیم کوچک مثل اینکه دوستی به ما میگوید برویم گردش یا تصمیم می‌گیریم برویم خانه شخصی، اینها تصمیمات کوچک هستند، ولی مواقعی تصمیم میگیریم کتاب بنویسیم یا مجمعی تشکیل دهیم و براشان درس بگذاریم یا اینکه میخواهیم کسب و کاری جدید آغاز کنیم و… اینها تصمیماتی نسبتا بزرگ هستند که تاثیر شان نیز به مراتب بزرگ تر است. قبل از اینکه بخواهیم تصمیمی بگیریم در مورد آن فکر میکنیم، فکر بوسیله عقل است و عقل هم مرجع و ضمیر اطلاعات ماست که دامنه گستره آن اطلاعاتی است که از بدو تشکیل عقل و زمانی که عقل شروع کرد به دریافت اطلاعات، کارش آغار شده و تا زمانی که دیگر نتواند اطلاعاتی دریافت کند کارش تمام خواهد شد و ما هم طبق اطلاعات دریافتی تصمیم میگیریم، حال این اطلاعات یا طبق نگرش مادی دریافت شدند یا طبق نگرش الهی، این درحالی است که تصمیمات مختلف افراد در شرایط یکسان هم بخواطر همین اطلاعات است، به عنوان مثال من و برادرم سر یک کار یا مسئله کوچک اکثر اوقات اختلاف نظر داریم یا اینکه یکی از دوستان تصمیم گرفته است به جبهه برود دوست دیگرش چنین تشخیص داده است که وظیفه اش درس خواندن است درحالی که هر دوی آنها نیز برای برای کار خود حجت دارند. یا زن و شوهر ، دوتا رفیق، خواهر و برادر و… ممکن است در یک کار مشترک تصمیمات مختلف بگیرند، منشا تصمیمات ما اطلاعاتی است که عقل دریافت کرده که طبق آن دستور میدهد.
آتشنشانی که میداند فردی در دل آتش است و این را نیز میداند که اگر برود ممکن است دیگر برنگردد تصمیم میگیرد برود تا جان فرد را نجات دهد اینا چه تصمیماتی هستند؟ چطور تصمیم گیری میکنند؟ با چه پشتوانه ای؟ کی بهشون دستور داد؟ ایا مجبور بودن یا از سر اختیار بوده؟
عقل سلیم چه زمانی میپذیرد انسان خودش را در آتش بیندازد؟ ایا تصمیمات‌شان از روی هوی و هوس بوده یا از روی عقل؟
یک سری اشتراکات هم در تصمیم گیری وجود دارد مانند اینکه همیشه فقیر را میبینیم میخواهیم به او کمک کنیم یا شخصی که در خطر تصادف است ما سعی میکنیم جانش را نجات دهیم. این تصمیمات گاهی منشأش فطرت است و گاه تربیت دینی (عده ای رابطه بین تربیت دینی و فطرت را عموم خصوص مطلق میداند و میگویند تربیت دینی انسان را سوق میدهد به سمت فطرت و دامنه تربیت دینی فراتر از فطرت است و عده ای دیگر بر این عقیده هستند که رابطه بین این دو تساوی است و تربیت دینی چیزی جز فطرت را نمیگوید ولی چون فطرت افراد زنگ‌آلود گشته، زبانی که فطرت را بیان میکند، تربیت دینی است.)

نتیجه این مبحث را اینگونه میتوان بیان داشت:

صمیماتی که در گذشته گرفته‌ایم یا پیش‌رو داریم را باید با سه ملاک؛ کتاب، سنت و عقل بسنجیم چون این سه، ملاک سنجش اعمال، رفتار، گفتار، روش و… هستند اگر تابع این سه باشند ارزش و اعتبار دارند ولی اگر نباشن هیچ ارزشی ندارن و آن تصمیم اشتباه است.

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست… 🙂

نظر شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

95 − = 85